۲۵ خرداد ۹۱ - آکواریوم
خراب کن، خورد کن ، آب راکد گندیدست ، خراب کن ، خورد کن ، حتا اگه تو ساختیش ، خاطره ها؛ اونا می مونن ،نگران اونا نباش ، خاطرها درونِ تو زندگی می کنن، تو خراب کن و نترس، خورد کن تا ققنوس ببینی ، تا از میان آواره ها جنگل ببینی، تو می ترسی ، نترس ، بدست میاری ، جدید . آتش بزن تا تولد ببینی . تو زیر فشار عرق می کنی، بو می گیری ، افکارت شروع به پیر شدن می کنن و می میرن ، نسلها می رن و میان و بعضی ها هنوز ، هنوز ، می ترسن که خراب کنن ، می خواهَن بسازن ، باور کن واقعا میخوان بسازن، نمی سازن ، چون همشون ترسواَن ، چون تو هَم ترسویی ، می ترسی افکارت رو از دست بدی ؟ می ترسی تنها بمونی ؟ پس می میری چون قاتلٍ زمانی ... بریز بیرون بذار شنا کنن. اون تو آکواریوم نساز پُر از ماهی مرده ... زنده ها هم مرده ببینن ؟ اینه نمایشی که برای اونا ترتیب دادی ؟ نمایشی از رقص مرده ها ، بر روی سطح آب . سطح ، سطح ، سطح ...