نوشته های امید یعقوبی

۱۵ مهر ۹۱ - جوجه اردک زشت و آینه

يكشنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۳، ۰۱:۰۴ ق.ظ

مثل جوجه اردک زشت، وقتی آینه را جولویم گرفت . این زندگیم بود که به توهم گذشت، توهم پرواز ، آزادی ، همه چیز توهم بود و هست، توهمی به توهم دیگر ، از سر ضعفی که با آن به دنیا آمدم ، آینه را خرد کردم ، از شیشه هایش عینک ساختم ، کسانی رادیدم مشغول ساخت قفس ، گاهی هم دوخت کفن ،دوخت کوله پشتی و این برایم سوال بود که این احمقها ، با اینکه لخت از اینجا می روند برای خودشان لباس می دوزند و جالب اینکه تمام عمرشان را صرف دوخت آن می کنند . من هم برده و زندانی به دنیا اومدم ، فرق من و خیلیها اینجاست که ما به این آهنپاره ها دل نبستیم ، ما هیچ وقت زندان خود را تزیین نمی کنیم ،ما تنها از زندانی به زندانی دیگر کوچ می کنیم، ما به آرزوی آزادی هستیم ، مایه ی تاسف است که در سرزمین قفسها به دنیا آمدیم .

۹۳/۰۱/۱۷
امید یعقوبی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">