نوشته های امید یعقوبی

۱ بهمن ۹۱ - شروع داستان تونل

يكشنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۳، ۰۱:۲۰ ق.ظ

نشانه های بیماری در من محسوس بود ، اگر بخواهم بیماریم را با دلایل علمی بیان کنم باید پدیده ی فساد را در نظر آورم ، زمانی که دیگر خونی در جریان نیست ، بدن شروع می کند به فاسد شدن . وقتی آبی در جریان نباشد، شروع می کند به فاسد شدن .البته باز هم مثل همیشه برخی از جزئیات بی اهمیت از چشم من و شمای بیننده پنهان می ماند و نیازی هم نیست که خود را برای آن نکوهش کنیم چون این هم از طبیعت ماست . هر آن چیز که در ابتدا ناخوشایند به نظر برسد به چشم ما مرده است یا باید بمیرد و به دور ریخته شود. اما من می خواهم از جاندارانی صحبت کنم که در این کثافت به دنیا می آیند، قارچها ، پشه ها ، کپکها ، غورباقه ها ، حتا جایی خواندم که نسل بشر نیز از همین آبهای کثافت زاییده شده است. البته بدون ذکر این مسئله نیز ، حدس اینکه جایی نسل ما به کثافت بر می خورد کار مشکلی نبود . من دچار بیماری شده ام ، امروز که از خانه ام بیرون رفتم همه چیز گویی از هم وار رفته بود ، یا انرژیی درون هر چیز بود که گویی می خواهد آن را از درون ذوب کند ، چند نفری که از کنارم گذشتند انگاری واقعی نبودند ، یا انگاری زیر آب هستند و از بیرون به آنها نگاه می کنی ، یا شاید هم از درون ، که خیلی هم فرقی نمی کند. حقیقت این بود، که مشکل از من است . اول اینکه عینکم را نزده بودم و دوم به خاطر خواب زیادم که کمی مرا با واقعیت بیگانه کرده بود و در آخر هم این که در هنگام راه رفتن نمی توانستم تعادلم را حفظ کنم و تلو تلو می خوردم.

۹۳/۰۱/۱۷
امید یعقوبی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">